خوش کرده ام کنار تو دل واکنم کمی...
سلام
نمي دونم اسمشو بذارم به روز شدن يا نه "فقط كمي حرف!"
بي مقدمه مي گم
×××
خيلي خوشحالم از اينكه زنده م و دارم زندگي مي كنم
خوشحالم از اينكه شانس اينو داشتم نفس بكشم ، حرف بزنم ، شعربخونم شعر بشنوم، راه برم
زمين بخورم بلند شم حتي شانس اينو داشتم كه دلتنگ باشم دلم گاهي بگيره و نهايتش بشه شعر
تك تك اين بيست سال زندگي رو دوست دارم با تموم خاطره هاي تلخ و شيرينش
×××
خدا رو شكر مي كنم كه خوشبختي رو مثل هوا پر كرده توزندگيم
خدا رو شكر مي كنم براي تك تك اين نفس هايي كه دوستشون دارم
×××
دلم براي پدربزرگ و داييم كه ديگه تودنياي ما نيستن تنگ شده
×××
اینروزا شعرای نزارقبانی رو جور دیگه ای دوست دارم:
(وقتی که بامنی
دوست دارم از چراغ های قرمز رد شوم
شوقی کودکانه برای میلیون ها جریمه
میلیون ها حماقت
وقتی که دستت را در دست دارم
دوست دارم تابلوهای شیشه ای عشق را بشکنم
و اعلامیه های رسمی حکومت را درباره مصادره ی عشق پاره کنم
لذتی بی پایان در برخورد شیشه های شکسته با ماشین های لاستیکم...)
×××
دوستاي خيلي خوبي دارم كه اميدوارم قدرشو بدونم چه بچه هاي شعر چه بچه هاي دانشگاه
×××
مي دونم هنوز توي شعر خيلي راه مونده كه نرفتم!گفتم که بدونین که می دونم!
×××
دوست دارم تشكر كنم از تك تك دوستام و بهشون بگم "كه دوسشون دارم"
×××
دلم براي كسايي كه الان كنارم نيستن تنگ شده كسايي كه دوست داشتم "تولدت مبارك" رو از خودشون مي شنيدم
×××
همه ي گلهايي كه هديه گرفتم رو دوست دارم اما بيشتر از همه گل روي تو رو!
×××
امروز بلاخره بيست ساله شدم!ولي اميدوارم حالاحالاها بيست ساله بمونم
فكر نمي كنم تا تموم شدن امتحانام بتونم اينجا رو به روز كنم شايدم كمي ديرتر
ببخشيد كه نمي رسم جواب كامنتا رو بدم
×××
باران پاییز
به لطف پاییز
باران تابستان
به لطف بی گاهی اش
باران بهار
باران زمستـ...
اصلا باران!
اصولا خود باران
عاشقم می کرد
از سال ها پیش
که چه می دانستم عشق چیست
تا سال ها بعد
که عشق را چه به ما!
"مهديه لطفي"